در حال خندیدن. (یادداشت بخط مؤلف) : جام ز عشق لبش خنده زنان شد چو گل وز لب خندان او بلبله بگریست زار. خاقانی. خنده زنان چو زنگیان ابر ز روی اغبری. خاقانی. خنده زنان از کمرش لعل ناب. نظامی. تو خنده زنان چو شمع و خلقی پروانه صفت در احتراقت. سعدی. گفتم آه از دل دیوانۀ حافظ بی تو زیر لب خنده زنان گفت که دیوانۀ کیست. حافظ. ، مسخره کنان. تمسخرکنان
در حال خندیدن. (یادداشت بخط مؤلف) : جام ز عشق لبش خنده زنان شد چو گل وز لب خندان او بلبله بگریست زار. خاقانی. خنده زنان چو زنگیان ابر ز روی اغبری. خاقانی. خنده زنان از کمرش لعل ناب. نظامی. تو خنده زنان چو شمع و خلقی پروانه صفت در احتراقت. سعدی. گفتم آه از دل دیوانۀ حافظ بی تو زیر لب خنده زنان گفت که دیوانۀ کیست. حافظ. ، مسخره کنان. تمسخرکنان
آن باشد که دست چپ را مشت کرده و سرانگشت سبابۀ دست راست را به نوعی مابین انگشت وسطی و سبابۀ دست چپ زنند که از آن صدا برآید، چنانکه در میان لولیان و مطربان مستعمل است. (آنندراج). بشکن زدن. رجوع به فندق زنان شود
آن باشد که دست چپ را مشت کرده و سرانگشت سبابۀ دست راست را به نوعی مابین انگشت وسطی و سبابۀ دست چپ زنند که از آن صدا برآید، چنانکه در میان لولیان و مطربان مستعمل است. (آنندراج). بشکن زدن. رجوع به فندق زنان شود